سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا چراغی روشن است

فراموشم کرده ای 
یا بی خبری را پیشه می کنی تا آسوده باشی 
جمله ای 
جوابی 
کلامی 
 
هیچ آیا از خود نمی پرسی در چه حالم ؟!؟  

 

چگونه روزگار می گذرانم؟!؟ 
لحظه هایم را بی تو چگونه سپری می کنم؟!؟ 
 
آیا به فکر دلتنگی هایم نیستی ؟؟؟  

 

نگران تنهایی هایم 
دلواپسی هایم 
بی قراری هایم 
 
چرا از حال خود آگاهم نمی کنی  

 

تا اندکی آرام گیرم 
چرا بی خبر می گذاری این ذهن مغشوش را؟!

 

تو که می دانی فقط به تو می اندیشم 
تویی که صدایم را از دور دستها می شنوی 
و عطر تنم را از فاصله ها استشمام می کنی 
نگرانم ..... انقدر نگران که نمی توانم سخن بگویم 
نگرانم ..... نه برای نبودنت برای بی خبری 
نگرانم ..... میترسم از تصمیماتی که شاید گرفته باشی 

هنوز اندکی از دلم باقیست 

 

اگر صدایم را میشنوی 
اگر مرا در آسمان می بینی 
و اگر دلت هنوز به ممنوعیت عشق ایمان دارد 
برایم قاصدکی بفرست که پیغامی بیاورد 
نگذار دیر شود....

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 12:47 عصر توسط خواستگار| نظرات ( ) |